زنده باد
1359
محصول : بهدید وپلاتو16
کارگردان : خسرو سینائی
تهیه کننده : هوشنگ کبیر
فیلمنامه : خسرو سینائی
فیلمبردار : فریدون قوانلو
هنرپیشگان : مهدی هاشمی، ثریا قاسمی، غلامرضا طباطبائی، اسماعیل محمدی، بهرام یازرلو و رقیه چهره آزاد.
35 میلیمتری، سیاه و سفید
* روزهای قبل از انقلاب، جوانی در جریان تظاهرات، به دنبال درگیری با مأمورین به خانهای پناه میبرد. با حضور این جوان رفته رفته نقطهنظرهای پدر خانواده که در ابتدا چندان به وقایع خوشبین نیست تغییر میکند و به تدریج اعضاء خانواده، با میهمان پناه آورده آشنا میشوند و به دنبال ورود مأمور امنیتی به خانه و تضییقاتی که فراهم میآورند پدر خانواده عملاً وارد مبارزه شده و در پایان، جوان که ناچار به خروج از منزل است با گلوله مأمورین مراقب کشته میشود و پدر خانواده خشمگین و فریادزنان از منزل خارج میشود که دچار همان سرنوشت شده و هر دو کشته میشوند.
** اولین تولیدی که در سال 1359 به نمایش در می آید، نخستین اثر بلندمدت و سینمایی خسرو سینایی سینماگری با سابقه سیزده سال فیلمسازی است با نام «زنده باد...» که در نگاه اول، تجربه ای متفاوت و شاخص در تقابل با سینمای موسوم به فرصت طلب بعد از انقلاب است. اما به رغم سلامت و تسلط در ساختار، به هر حال اثر کاملی نیست.
قصهی فیلم سیاسی است. قهرمان فیلم ــ مهندس محمود ــ که مردی تحصیلکرده است و از زندگی روی هم رفته مرفهی برخوردار است، در جریان اوج گیری تظاهرات در پاییز 57، سعی میکند تا خود و خانودهاش را از درگیریها و تظاهرات دور نگاه دارد، اما بر اثر یک اتفاق – راه یافتن جوانی مبارز به خانهاش به هنگام تعقیب توسط مأموران ساواک – ناخواسته در کانون جریانی سیاسی قرار میگیرد. بین او و جوان گفت و شنودی طولانی و بیحاصل برقرار میشود، اما او نهایتا به فراری کمک میکند تا با جامهی مبدل به فرارش ادامه دهد. وقتی مبارز از خانه خارج میشود، مأموران منتظر، او را هدف قرار میدهند و محمود که تحملش از خشونت مأموران به سر آمده به آنها میتازد و به شدت اعتراض می کند، حالا مأموران او را نیز مورد اصابت گلوله های خود قرار میدهند...
سینایی در چارچوب یک قصه، کوشش کرده است که تحلیلهای روز از انقلاب را از زبان گروههای مختلف به دست دهد و از نگاه آدمهای اصلی فیلمش، که در یک خانه گرد آمدهاند به تحلیل و قضاوت مبارزات انقلاب، با بیانی محتاطانه و محافظه کار بپردازد و بدون جهتگیری، فیلمش را تا به پایان پیش برد و نهایتاً آنچه از اثر مستفاد میشود بحثهای روشنفکرانهی بیحال و بدون ثمری است که تماشاگرش را به هیچگونه باوری نمی رساند.
خسرو سینایی در بحثی مشروح این عدم ارتباط را، به حضور گروهی «روشنفکرنما» نسبت میدهد که به زعم وی چون دیواری بین مردم عادی و روشنفکران واقعی «قد» کشیده و چنان کردهاند که اندیشمند و روشنفکر حقیقی دلسرد و مأیوس از جامعه بریده شود و خویشتن را در پیلهی سکوت و تنهایی و دردکشیدن و دم فرو بستن، محبوس میسازد و مردم نیز اعتماد و اعتقاد خویش را نسبت به او از دست بدهند و اصولاً روشنفکر را به چشم دشمن یا کسی که همواره در جهت تحقیر او گام برمی دارد، بنگرند و لاجرم به سوی نوعی جبههگیری کشیده شوند.
*** ... زنده باد... به رغم همه کاستیهایش، فیلمی حساب شده است و سینایی بی آن که جمعیت و تظاهرات و دیگر جنبه های بیرونی انقلاب را نمایش دهد، بدون فرصت طلبیهای رایج آن زمان و شعار پراکنیهای افراطی برای سوء استفاده از احساسات تماشاگران، نخستین فیلم بلند سینمائیاش را برای نمایش عمومی عرضه میکند. او سابقهای ممتد و طولانی در مستند سازی دارد. محمود، یکی از روشنفکران بیگانه با مردم است که به رغم آگاهیش از واقعیت های جامعه، به نقش و توانایی مردم در دگرگون کردن این واقعیت ها بها نمیدهد. او در جایی از فیلم، اعتراف میکند که از شدت فراوانی مبارزانی که ثابت قدم نبوده و خود را فروختهاند، دچار یأس شده است. در این زمینه، نه یک اتاق کتابی که خوانده میتواند آگاهش کند، نه چند تا مدرک لیسانس و فوق لیسانسی که دارد. اما آن جوان کوتاه قد که به قول خودش نه به اندازه او کتاب خوانده و نه چند تا مدرک تحصیلی دارد، بسیاری از واقعیت ها را با گوشت و پوست خود حس کرده و میشناسد. او هر چند نمیتواند با بیانی علمی – آن گونه که محمود میپسندد ــ این واقعیت ها را بازگو و تحلیل کند، اما با زبانی ساده و از دل برآمده حرفش را میزند... و چنین رو در رویی ست که ممکن است تلنگری بر این آگاهان ناآگاه باشد.
چنین منطقی، البته پذیرفتنی است اما در فیلم، این برخورد تنها به یک «بحث» تبدیل شده است. یک بحث روشنفکرانه، با کلامی استرلیزه، که نمی تواند با تماشاگرش رابطه برقرار کند. از همین روست که در پایان، به کوچه زدن محمود و اعتراض کردنش، غیر موجه و نامنتظره جلوه می کند. هرچند که سینایی در این بحث به همه جوانب پرداخته و نشان میدهد که حواسش جمع است، اما مشخص نمیشود که او از چه دیدگاهی داوری میکند و افقش چیست. این بیخطی، در سراسر فیلم گسترده است، حتی در نام فیلم: نمیگوید که زنده باد کدام طرز فکر و کدام الگو، اما آیا نه حتی زنده باد آزادی؟
پدر محمود، چشم انداز آینده محمود و افرادی نظیر اوست گویا در جوانی به زندان مأموران امنیتی افتاده، اما بعد مأیوس شده و به مال اندوزی پرداخته است. در واپسین سال های عمر هم، حریصانه، بر گنج پنهانش می افزاید، ولی اعتراف می کند که نمیداند این همه سال برای چه زیسته و اکنون به چه امیدی زنده است. زنده باد... فیلمی خوش ساخت است. طباطبایی که گویا کار اولش در سینماست، بازی خوبی دارد اما مهدی هاشمی به رغم آن همه درخششی که در تئاتر داشته، در فیلم حضوری چشمگیر ندارد و انگار که، دوربین او را «گرفته» است...
