قاهرین و شکنجهگران به قدری در کار خویش از جنبه حیوانی هم دور میشدند که هیچگونه رحمی و شخصیت و انسانیت و حتی حیوانیت را نیز در نظر نمیگرفتند. آری بازجو شکم بانوی حامله هشت ماهه را مورد نظر خود قرار داده و بر روی آن با پاشنه کفش خویش میکوبید و فریادهای آن را به هیچ میانگاشت. خداوند تفضل کرد و این زن دختری به دنیا آورد که چندین ماه از دوران نوزادی خویش را در زندان گذرانید.
خانم مهین محتاج در کتاب خاطرات خود، نقل می کند: « خانم اکبری مذهبی بود، سه ماه از دستگیری اش می گذشت. خانه دار بود و حامله! حالا هشت ماهه بود. از او پرسیدم:
- راسته که منوچهری با لگد شما رو از این طرف به اون طرف پرت می کرده؟
خانم اکبری که چشمان نجیبی داشت گفت: آره، تعجب می کنم چطوری زنده موندم و بچه هم زنده است. منوچهری چند بار منُ از این طرف اتاق به اون طرف اتاق پرت کرد. لگدهاش خیلی قوی بود، مثل پَر کاه پرتم می کرد.»(1)
1-به استناد کتاب ساعت 4 آن روز، صفحه 302، انتشارات قصیده سرا